شنبه

مـا و دمـکراسی ،نسرین قاسملو


نسرین قاسملوخواننده‌ گرامی! قرار بود درباره‌‌ی دموکراسی مختصری صحبت کنم و در ضمن می‌خواستم به‌ همین مناسبت سوءتفاهمی را که‌ در بین من و چندی از دوستان کرد به‌وجود آمده‌ است، برطرف کنم. دموکراسی مقوله‌ی اساسی در مورد آزادیهای سیاسی، فلسفی و به‌طورکلیاجتماعی است و نیز هدایت کشور و احساس مسئولیت فرد و اجتماع، فرد و ملل را دربر می‌گیرد.برای اولین بار، دموکراسی در یونان قدیم پدیدار شده‌ است. در زبان یونانی "دموس" به معنی مردم و "کراتوس" به‌ معنی قدرت است، یعنی مردم‌سالاری. دموکراسی حکومتی است که‌ توسط مردم و برگزید‌گان آن مملکت اداره می‌شود. از آن زمان به‌ بعد قرنها به ‌دست فراموشی سپرده‌ شد تا حدود دویست سال قبل و بعد از انقلاب کبیر فرانسه‌، روشنفکران دست به‌دست با ملتها و قدم‌ به‌ قدم متوجه‌ شدند که‌ رهبران کشور، ثروت و دارایی مملکت را تولید نمی‌کنند، تولید و تضمین ثروت مادی، معنوی و اجتماعی در دست زحمتکشان می‌باشد. به‌ همین دلیل بایست از حق و آزادی دخالت در رهبری کشورشان و هدایت آن استفاده‌ کنند. دنبال دموکراسی گشتند و به تدریج آنرا می‌ساختند. متوجه‌ شدند که‌ بدون کشاورز، کارگر، روشنفکر، هنرمند و نویسنده‌ چیزی از کشور نمی‌ماند که‌ بدون زحمتکشان هیچ کشوری هستی ندارد.دو قرن از عمر مبارزه‌‌ی ملتها برای استقرار آزادی و گسترش دموکراسی می‌گذرد تا به‌شکل امروز درآمده‌ است. در کشورهای اروپائی و در بعضی از کشورهای جهان امروز، آزادی و دموکراسی کم‌و‌بیش استقرار یافته،‌ ولی هنوز کامل نیست. البته‌ مبارزه‌ی خلقها جهت تأمین آزادی ملی، مدنی، سیاسی و دیگر آزادیها ادامه‌ دارد و در ضمن حفاظت آنچه‌ تاکنون بدست آورده‌اند، بصورت یک وظیفه‌ی‌ ملی درآمده‌ است. بخش مهم دیگری از دموکراسی به‌ حقوق زن ارتباط دارد. در کشورهای دموکراتیک به‌ حقوق زن توجه‌ زیادی نمی‌شود و هنوز هم آن طور که‌ شایسته‌ است به‌ این امر مهم که‌ در حقیقت‌ نصف دموکراسی را شامل می‌شود، اهمیت واقعی داده‌ نمی‌شود. مثلا در کشور سویس که‌ در آن دموکراسی ترقی زیادی کرده‌ است، تا چند سال پیش به‌زنان حق شرکت در انتخابات را نمی‌دادند. یا هندوستان که‌ بزرگترین کشور دموکراتیک دینی به‌شمار می‌رود، حقوق زن پایمال می‌شود. هم‌اکنون در اکثر کشورهای دموکرات به‌ زنها برای کار مشابه‌ با مردها حقوق کمتری پرداخت می‌شود. اگر امروز زن حق و حقوقی دارد، این نتیجه‌ی‌ مبارزه‌ی خودش است.خواننده‌ عزیز:اگر شرط دموکراسی در اصل آزادیهای بی‌حدومرز هست، هیچ کدام از آزادیها بی‌نهایت نیستند و حدود و ثغور دارند که‌ آزادیهای دیگر و دیگران نیز درنظر گرفته می‌شوند.عاقبت آزادی که‌ رعایت چنین حدودی را رد می‌کند، این آزادی از چهارچوب دموکراسی خارج می‌شود و هرج‌و مرج ببار می‌آورد و آخرش به‌ تروریزم می‌رسد. چنانکه‌ می‌بینیم دموکراسی و به‌طورکلی حقوق بشر ارزشی است که‌ خلقها برای تکامل و به‌دست‌آوردن آن باید به‌طور مداوم در فعالیت و مبارزه‌ باشند.اکنون این پرسش مطرح می‌شود که‌ آیا ما هم باید قرنها انتظار بکشیم تا به‌ آزادی و دموکراسی برسیم؟در ایران، تابحال دموکراسی روشنایی را ندیده‌ است. با اینکه‌ مردم ایران برای آن مبارزه‌ی‌ زیادی کرده‌ و برای آزادی خود خون بسیاری داده‌ و مردم زیادی در این مبارزه‌ زندگی خود را فدا کرده و اشک ریخته است، علت عدم موفقیت تنها این نبوده که‌ رژیم نیروهای سرکوبگر بیشتری داشته،‌ بلکه‌ بی‌سوادی، فقر و فلاکت در بین مردم ایران نقش مهمی در این مبارزه‌ داشته‌ است. این عدم سواد و آگاهی، عقب افتادگی،آتویست در دست رژیم ایران. مردم کم‌آگاه‌ و کم‌سواد را می‌شود آسانتر استثمار کرد و با سیاست فریبانه‌، آنرا می‌توان از راه‌ دور کرد و یا به‌ جنگ برد. در چنین سیاستی، آخوندها تخصص زیادی دارند. به‌همین علت کسانی که‌ حکومت کشور را در ایران در دست داشتند و دارند، از عقب‌ماندگی جامعه‌ سوءاستفاده‌ کرده‌ و تا به‌ حال می‌کنند.داشتن سواد و فرهنگ، اجتماع را هوشیار می‌کند و به‌ روح و درون انسان روشنایی می‌آورد. دنیای امروز را نباید با دنیای 200 یا 100 یا حتی 50 سال قبل مقایسه‌ کنیم. اگر در آن زمانهای دورافتاده، ملت‌ها هنوز متوجه‌ حق و حقوقشان نبودند و حتی از هویت خودشان ناآگاه‌ بودند، امروز دیگر لازم نیست دنبال این آگاهی بروند. ملتهای ایران نسبت به‌ آن زمان سواد بیشتری به‌دست آورده‌اند و آگاهتر شده‌اند. وجود رسانه‌های گروهی، رفت‌وآمد به‌ خارج از کشور، ارتباط با دنیا را سریعتر می‌کند و اطلاعات بیشتری بر اجتماع اضافه‌ می‌کند. دنیا نسبت به‌ گذشته‌ تغییرات بسیاری کرده‌ است و مبار‌زه‌ ما برای دموکراسی در ایران چندان طولی نخواهد کشید.چه‌ باید کرد وقتیکه‌ نیروهای سرکوبگر به‌ سرکوبگری خود ادامه‌ می‌دهند؟ جلو آن باید ایستاد و مبارزه‌ علیه‌ بی‌عدالتی آنان را ادامه‌ داد. همراه‌ این مبارزه‌ نباید مبارزه‌ علیه‌ بی‌سوادی مردمانمان و آگاه‌‌کردن آنان را فراموش کرد. زیرا اهمیت آن از مبارزه‌ علیه‌ دشمن کمتر نیست.اگر اعتقاد داریم که‌ زندگی و انسانیت ارزش حیاتی دارد، آنوقت باید برای آن فعالیت بکنیم. در این صورت احتیاج به‌ سازماندهی داریم واین امکان را سازمانی یا اینکه‌ حزبی که‌ همفکر ما می‌باشد به‌ما می‌دهد. در ایران سازمانها و شخصیتهای آزادیخواه که‌ برای دموکراسی می‌کوشند کم نیستند. من کمی از حزب دمکرات کردستان ایران خواهم گفت.دیگر می‌دانیم که‌ دموکراسی معنی آزادیهای مختلف مردم است. باید این را اضافه‌ بکنم که‌ دموکراسی احتیاج به‌ سازمانهای پرقدرت دارد، برای اینکه‌ ضامن عملکرد درست و دموکراسی باشند. یعنی شرط موجودیت دموکراسی، بودن رژیمی دمکرات، قدرتمند و قانونمند است.اگرچه‌ حزب دمکرات کردستان ایران در کشوری غیردمکرات فعالیت می‌کند، اما یک نیروی دمکراتیک است. برای آزادی ملت کرد مبارزه‌ می‌کند تا ملت بتواند در آینده‌ در فضای دمکراتیک از آزادیهای خود استفاده‌ کند. با اینکه‌ در ایران امکان فعالیت آزاد ندارد، اما مخفیانه‌ هم در ایران و هم در چهارچوب برنامه‌ی‌ خود همکاری با سازمانهای دمکراتیک و مبارزه‌ برای تامین دمکراسی در ایران را مورد نظر دارد. هرچند برای چنین حزبی که‌ اعضای آن همیشه‌ تحت تعقیب هستند و این نیز به‌ نوبه‌ی‌ خود مشکلات زیادی به‌وجود می‌آورد، ولی بانظم و دارای دیسپلین هست. طبیعتاً رعایت نظم در کار و فعالیت در دوران هجرت و جنگ و در شرایط سخت خارج از کشور، لازم است.یادم هست از کنگره‌ پنج حزب دمکرات به‌ بعد از عبدالرحمان ]قاسملو[ انتقاد می‌گرفتند که‌ شیوه‌‌ی کارش به دیکتاتوری تبدیل می‌شد و دمکراسی را رعایت نمی‌کرد. من هم متوجه‌ سختگیری او شده‌ بودم، ولی در فعالیت ضددیکتاتوری و یا در زمان جنگ، دمکراسی باید اجباراً قانونهای انضباط را رعایت کند. انضباط در کار و فعالیت روزانه‌ همیشه‌ مهم است. اما در مبارزه‌ی‌ سیاسی و در حال جنگ رعایت‌نکردن انضباط یعنی تصمیم‌گیری در بین مرگ و زندگی می‌باشد. عبدالرحمان که‌ بیشترین مسئولیت جنگ را به عهده‌ داشت، نمی‌توانست جز دمکراسی محدودی را در حزب برقرار کند. عدم نظم و دیسپلین در حال جنگ حزب را نابود می‌کرد و در درجه‌ی‌ آخر به ضرر ملت و کشور تمام می‌شد.آنهائی که‌ از عبدالرحمان انتقاد می‌کردند، در نظر نمی‌گرفتند که‌ جنگ معیار کار مبارزه‌ را تغییر می‌دهد، در جنگ اصولهای نظامی باید رعایت شوند، بدون انضباط راه‌ به سوی پیروزی هموار نخواهد شد.سختگیری عبدالرحمان را انتقادکنندگان به‌ مفهوم دیکتاتوری محکوم کردند و بعد از کنگره‌ هشت از حزب جدا شدند. من در آنزمان از عمل جدایی آنان ناراحت بودم. عبدالرحمان به من گفت: نگران نباش، بدون آنان کار در حزب آسانتر خواهد شد. ولی من در نگاهش نگرانی دیدم.امروز حزب مثل آن وقت در حال جنگ نیست. رهبران و همچنین بعضی از مسئولین او در کنار ملت خود نیستند و خارج از کشور به سر می‌برند. می‌گویند: اگر رزمندگان مجبور به‌ ترک سرزمین خود شوند اینجا باید برای هستی خود "مبارزه‌" کنند.28 سال قبل حزب درگیر مبارزه‌‌ی مسلحانه‌ سختی علیه‌ رژیم خمینی بود و حکومت ایران می‌خواست این حزب را با تمام قدرت نابود کند. اما موجودیتش پایدار بود و ملت کرد با تمام نیرو پشتیبان او بود و موقعیت حزب برای مردم روشن و بی‌سئوال بود. امروز در موجودیت حزب شکی نیست، ولی دور از مردمش باید برای پایداری خود هم مبارزه‌ بکند. ملت بازهم در پشت حزب خود می‌باشند، ولی احتمال دارد که‌ در مورد عوض‌شدن تمام شرایط و در نتیجه‌ آن شیوه‌ مبارزه‌ حزب برای ملت سئوالاتی به وجود آمده‌ باشد. در ضمن این را می‌دانیم که‌ رژیم همیشه‌ می‌کوشد حزب را از بین ببرد و برای او اشکالات زیادی به وجود بیاورد. حالا این سئوال پیش می‌آید که‌ در کدام یک از زمان و حالات مبارزه‌ مسئولیت و اشکالات حزب بیشتر روی می‌دهد. در جنگ علیه‌ ارتشهای جمهوری اسلامی یا اینکه‌ در مبارزه‌ برای پایداری حزب در وضع پرمشکلات خارج از کشور؟ در هر دو حالت حزب ضد خطر از بین رفتن خودش مبارزه‌ می‌کرد و این واقع متأسفانه‌ بدون اشکالات در داخل حزب فهمیده‌ نشد و دوباره‌ انشعاب شد.از من سئوال شد که‌ نظر من نسبت به آن جدایی چیست؟ در جواب گفتم که‌ در شرایط کنونی حزب، در حالی که‌ کار و موجودیت حزب دچار مشکلات است، عمل جدایی را خیانت به‌ حزب و ملت کرد می‌دانم. چندی نگذشت که‌ متوجه‌ شدم جمعی از بچه‌ها را آزار دادم و از من ناراحت شده‌اند. می‌بایستی نظر خود را کامل‌تر توضیح می‌دادم و در اینجا می‌خواهم آنرا برطرف کنم.یادآوری می‌کنم که‌ اکثر آنهایی که‌ دوباره‌ باعث انشعاب در حزب شدند، همان کسانی هستند که‌ بعد از کنگره‌ی‌ هشت از حزب جدا شده‌ بودند. آنوقت مخالف دکتور قاسملو بودند. بعد از ترور عبدالرحمان و صادق شرفکندی، به‌ حزب بازگشتند و دوباره‌ اصول و مقررات حزب را رعایت نکردند تا دو باره‌ حزب را ترک کردند و حالا می‌گویند که‌ دنبال خط‌مشی دکتور قاسملو می‌روند. حرف و رفتار و عمل آنها را چگونه‌ می‌توان تحلیل کرد؟تجربه‌ کاری در حالتی که‌ حزب درگیر جنگ شدیدی با رژیم اسلامی بود، باعث تضعیف حزب بود و دشمن را هم قوی‌تر و هم خوشحال کرد.عمل جدایی، موجودیت حزب را دوباره‌ در خطر می‌اندازد و این برای ملت مفهوم نیست. وضعیت کنونی حزب دمکرات با 28 سال قبل البته کاملاً فرق دارد، اما موجودیتش در خطر کمتری نیست.از طرف دیگر تصور اینکه‌ چنین تغییراتی که‌ در مبارزه‌ی حزب به وجود آمده‌ است و جمعی از اعضای حزب به آن اعتراض داشته‌ باشد، مشکل نیست. اگر از حزب بیرون رفتند پس از مبار‌زات برای ملت خود تصور دیگری داشتند.حرفی که‌ درباره‌‌ی خیانت عمل جدایی زدم مربوط به‌ کسانی نبود که‌ با نهایت دلپاکی و دلسوزی این تصمیم را گرفتند و می‌خواهند به‌ این شیوه‌ به‌ ملت کرد خدمت بکنند. حرف بنده‌ رو به‌ کسانی است که‌ مسئول و مقصر این جدایی هستند.عبدالرحمان می‌گفت: همیشه‌ کسانی پیدا می‌شوند که‌ از شیوه‌‌ی کار ما راضی نیستند. حرفهای آنانرا باید گوش کنیم و اگر انتقاد آنان درست باشد وظیفه‌ ما مسئولین این است که‌ کار نادرست را برطرف کنیم. اگر انتقاد آنان زمینه‌ی‌ درستی نداشته‌ باشد، بازهم با ماست که‌ با‌ آنها مسئله‌ را در میان بگذاریم و توضیح و جواب کافی و قانع‌کننده‌ بدهیم.اندیشه‌ و دورنگری عبدالرحمان، که‌ شایسته‌ رهبر دمکرات است، متأسفانه‌ همیشه‌ به هدف خود نمی‌رسد.عبدالرحمان برای ملت کرد و برای ایرانی آزاد مبارزه کرد و جان خود را فدا کرد. در طول سالهای مبارزه‌ کوشش می‌کرد حزب قوی و متحد بماند. من مطمئن هستم که‌ آرزوی عبدالرحمان امروز این می‌بود که‌ اعضای هر دو طرف، آنهایی که‌ سرنوشت مردم کرد برایشان عزیز و مهم است، دوباره‌ یک زبان مشترک پیدا می‌کردند و نمایندگی را که‌ خلق کرد به‌آنها داده‌ است با مسئولیت و نیروهای مشترک به‌ اجرا در می‌آوردند.وقتیکه در جواب، من عمل جدایی را خیانت نامیدم، افکارم به‌ تاریخ ده‌ها سال که‌ در کنار خلق کرد و خلقهای ایران و با مبارزه‌‌ی آنان بودم، با‌ حزب دمکرات کردستان ایران و مبارزه‌ی‌ قهرمانانه‌ اعضای این حزب و به‌ گفتگوی عبدالرحمان رفته‌ بود و آن همه‌ را در گفتگوی کوتاه‌مدت با روزنامه‌نگار نمی‌شد گفت.در آخر لازم می‌دانم جواب به کسانی بدهم که‌ می‌گویند حق نیست من درباره‌ی‌ کرد و حزب دمکرات کردستان ایران نظر بدهم.هفده‌ سالم بود که‌ با عبدالرحمان آشنا شدم. از این تاریخ به بعد سرنوشت من با ملت کرد، کردستان و ایران و حزب دمکرات کردستان ایران گره‌ داده‌ شد. برای حزب دمکرات که‌ آن را همیشه‌ مدافع ملت کرد و همه‌ی‌ مردم ایران می‌دانستم، هر کار و کمکی از دستم برمی‌آمد انجام دادم. تمام زندگی من به‌ کردستان و به‌ ایران وابسته‌ بوده‌ و وابسته‌ می‌ماند.آیا آن کسانی که‌ آرزو دارند من ساکت و بی‌حرف و بی‌نظر بنشینم، می‌توانند درباره‌ی‌ گذشته‌ خود چنین بگویند؟ بنابراین تا زنده‌ هستم، اگر از من سئوال بشود جواب خواهم داد و اگر حرفی برای گفتن داشته‌ باشم، بیان خواهم کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر