بیست سال پیش، در آخرین ماههای جنگ ایران و عراق و در چنین روزی، در بمباران شیمیایی شهر حلبچه، بیش از پنج هزار کودک و زن و مرد ِ کُرد، قتل عام شدند؛ و بیش از هفت هزار ِ دیگر، زخمی و مفلوج و معلول، باقی ماندند.
اواخر سال 66 بود. حکومت فاشیست- شوونیست صدام حسین در آستانهی شکست بود. به شهرها و روستاها هجوم آورده بود تا چند ماه دیگر، ایران هم جام زهر را بنوشد و به جنگ بیهودهی هشتساله پایان دادهشود.
عراق گناه ِ قتل عام شیمیایی کردها را به گردن ایران انداخت، و غرب ِ دموکرات پس از ماهها کندوکاو کارشناسانه، حتی وقوع بمباران را هم قابل ثبوت ندانست، چرا که جنایت را دُردانهاش مرتکبشدهبود، با همان سلاحهایی که خودش به او دادهبود: زمانه هنوز دیگر نشده بود، شوروی و اردوگاهاش هنوز باقی بود، و نیازی به هراس از لولوی تروریسم نبود؛ پس صدام هنوز عزیز بود، کردها به درد غرب نمیخوردند و مثل همیشه، حقوق بشر هم تنها در جایی حاضر میشد که امپریالیستها نیازش داشتند.
صدام به کشتن کردها عادت داشت. تا آن زمان بیش از 4000 روستای کردنشین را از روی زمین ستردهبود. کردستان عراق، یک سرزمین اشغالشده بود و کمترین ربطی به کشوری به نام عراق نداشت، جز بهانهی همیشهگی و نفرینشدهی حفظ تمامیت ارضی ِ چیز ِ متعفنی به نام وطن. و این وطن چه بود؟ سرزمینی جعلشده که تا شصت هفتاد سال قبل از آن تاریخ، بخشی از خاک امپراتوری عقبماندهی پوسیدهی عثمانی بود و بعدتر به دست انگلیس و فرانسه (فاتحان جنگ جهانی استعماریِ اول) از آن امپراتوری جدا شده بود و "عراق" نامیدهشدهبود تا سالهای سال مرکز ِ فتنه و آشوب، و سفرهی خدادادهای برای آن تجاوزگران باشد: همانطور که فلسطین و سوریه و اردن و لبنان بودند و هستند.
دیکتاتورها شیفتهی یکپارچهگی هستند. آنها استاد ِ زیباییشناسی نظم ِ مطلقاند. نمیدانم کدام شیخ و عارف بزرگ ایرانی فرموده که همیشه در جستجوی مریدی بوده که پوستاش را پر ِ کاه کند و او دم برنیاورد! (نکند ابوسعید ابوالخیر باشد؟). وه! چه شادمانی ِ عارفانهای! دیکتاتورها، عارفان ِ مدرناند
اواخر سال 66 بود. حکومت فاشیست- شوونیست صدام حسین در آستانهی شکست بود. به شهرها و روستاها هجوم آورده بود تا چند ماه دیگر، ایران هم جام زهر را بنوشد و به جنگ بیهودهی هشتساله پایان دادهشود.
عراق گناه ِ قتل عام شیمیایی کردها را به گردن ایران انداخت، و غرب ِ دموکرات پس از ماهها کندوکاو کارشناسانه، حتی وقوع بمباران را هم قابل ثبوت ندانست، چرا که جنایت را دُردانهاش مرتکبشدهبود، با همان سلاحهایی که خودش به او دادهبود: زمانه هنوز دیگر نشده بود، شوروی و اردوگاهاش هنوز باقی بود، و نیازی به هراس از لولوی تروریسم نبود؛ پس صدام هنوز عزیز بود، کردها به درد غرب نمیخوردند و مثل همیشه، حقوق بشر هم تنها در جایی حاضر میشد که امپریالیستها نیازش داشتند.
صدام به کشتن کردها عادت داشت. تا آن زمان بیش از 4000 روستای کردنشین را از روی زمین ستردهبود. کردستان عراق، یک سرزمین اشغالشده بود و کمترین ربطی به کشوری به نام عراق نداشت، جز بهانهی همیشهگی و نفرینشدهی حفظ تمامیت ارضی ِ چیز ِ متعفنی به نام وطن. و این وطن چه بود؟ سرزمینی جعلشده که تا شصت هفتاد سال قبل از آن تاریخ، بخشی از خاک امپراتوری عقبماندهی پوسیدهی عثمانی بود و بعدتر به دست انگلیس و فرانسه (فاتحان جنگ جهانی استعماریِ اول) از آن امپراتوری جدا شده بود و "عراق" نامیدهشدهبود تا سالهای سال مرکز ِ فتنه و آشوب، و سفرهی خدادادهای برای آن تجاوزگران باشد: همانطور که فلسطین و سوریه و اردن و لبنان بودند و هستند.
دیکتاتورها شیفتهی یکپارچهگی هستند. آنها استاد ِ زیباییشناسی نظم ِ مطلقاند. نمیدانم کدام شیخ و عارف بزرگ ایرانی فرموده که همیشه در جستجوی مریدی بوده که پوستاش را پر ِ کاه کند و او دم برنیاورد! (نکند ابوسعید ابوالخیر باشد؟). وه! چه شادمانی ِ عارفانهای! دیکتاتورها، عارفان ِ مدرناند
بعد از بمباران شيميايي حلبچه قاسملو در گفتگو با شبکه بي بي سي و کل العرب منکر حمله شيميايي از طرف صدام شد در حالي که غرب در پي بررسي ان بود قاسملو در ادعايي مضحک اعلام کرد که حمله شيميايي صورت نگرفته و اگر صورت گرفته از طرف ايران بوده است . لعنت بر روح قاسملو و قاضي محمد و شرفکندي و جاشهاي دموکرات . شما جاشهاي صدام بوديد الان جاش کي هستيد ؟؟ عاقبت شما همون عاقبت مجاهدين خلقه . بزودي شما انگلها به اردن کوچانده مي شويد
پاسخحذف